خانه / جشنواره / اعتصاب سخن بانو و رویگردانی از عمر

اعتصاب سخن بانو و رویگردانی از عمر

✨ ادامهء شرح واقعهء شهادت بانو ✨ ( ۱۷ )

پس از آنکه حضرت زهرا با خطبهء باعظمت فدکیه، در ملأ عام اصحاب سقیفه را محکوم کرد و عکس العمل شایسته ای از مردم ندید، تصمیم گرفت همچنان به مبارزه ادامه دهد. هدف، بیداری مردم بود.
اگر اهل بیت و شیعیانشان می جنگیدند و حتی اگر پیروز می شدند و خلافت را پس می گرفتند، اما چون پشتیبانی مردم نبود، قطعا تاریخ جور دیگری قضاوت‌ می کرد. و می گفت: دختر پیامبر با استفاده از جایگاهش در بین مسلمانان بر خلیفه و منتخب مردم شورید و به زور خلافت را گرفت.
پس بانو چاره ای نداشت جز مبارزه ای که به بیداری مردم زمانش منجر شود و قضاوت نسلهای آینده به ضرر دین و ولایت تمام نشود.

ایشان در این‌ مرحله تصمیم گرفت اعتصاب سخن کند و رسما به منتخب سقیفه اعلام کرد اگر فدک را پس ندهی تا زنده هستم با تو صحبت نمی کنم‌.
و هر جا او را می دید صورتش را از او بر می گرداند و با او حرف نمی زد.
این خبر کم کم در بین مردم پیچید که دختر پیامبر با خلیفه سخن نمی گوید و رویش را از او بر می گرداند. از او خشمگین است و با او قهر کرده.
مردم می گفتند فاطمه دروغگو نیست، و بر خلاف رضای خدا غضبناک نمیشود. و مگر پیامبر نفرمود هرکه فاطمه را غضبناک کند، خدا را غضبناک کرده؟ پس حتما خشم فاطمه بجاست و او حق دارد که با خلیفه قهر کند.
به این ترتیب موج احساسات مردم روز به روز توسعه می یافت و بر منفوریت خلیفه افزوده میشد.
اصحاب سقیفه که آثار قطع رابطهء بانو را با خلیفه می دیدند، از هر دری برای آرام کردن دختر پیامبر وارد شدند اما بانو مصمم بود به مبارزه و دفاع از ولایت و جانشینی پیامبر و بیداری مردم. لذا هرگز روی خوش به منتخب سقیفه نشان نداد.

اخبار این مبارزه حتی به مردم خارج از مدینه هم رسیده بود. مردم هر روز بیشتر بسمت بانو و حضرت امیر گرایش پیدا می کردند و فشار بر روی خلیفه هر روز بیشتر میشد.
منتخب سقیفه برای برقراری آرامش، بارها عُمالش را به درب خانهء اهل بیت پیامبر فرستاد اما نتیجه ای نگرفت.

بانو، مُهرهء قدرتمندی بود در مخالف با خلیفه. مردم، دور او را گرفته بودند و هر لحظه ممکن بود به اشارهء بانو ستونهای متزلزل خلافت اصحاب سقیفه فرو بریزد. ولی اگر بانو چنین می کرد، جنگ بزرگی واقع میشد و خسارتهای جبران ناپذیری بر پیکرهء اسلام وارد می گردید.

نشر این مبارزهء خستگی ناپذیر در بین مردم، (که تا به امروز هم بر سر زبانهاست)، نتیجهء رشادتها و مبارزات دقیق و باتأمل بانو بود. نتیجهء دفاع جانانهء ایشان از اسلام ناب محمدی و از ولایت امیرالمومنین. او مظلوم بود اما قدرتمند. مظلوم نه به معنی ضعیف، بلکه به این معنی که مورد ظلم واقع شد. این رشادتهای بانو بود که ولایت حضرت امیر را زنده نگهداشت و مذهب شیعه را پایه ریزی کرد.

بالاخره یاران و شیعیان خاندان نبوت تصمیم گرفتند برای کمک رساندن به آن بزرگواران کاری کنند. آنها در خانهء امیر مومنان و بانو جمع شده و برای اعتراض به خلیفه تحصن کردند.
روزی نبود که‌ مردم مقابل خانهء امیرمومنان جمع نشوند.
هرج و مرج شدیدی تمام مدینه را فراگرفته بود. مدینه، شهر پیغمبر، دیگر آرامش نداشت. هیچ چیز در جای خود نبود. مردم دچار تردید شده بودند. دور بانو را گرفته بودند اما با خلیفه هم مخالفت جدی نمی کردند.

اصحاب سقیفه، وجود بانو را بزرگترین بلکه تنها خطر برای خلافتشان دیدند، پس تصمیم گرفتند او را از سر راه بردارند. اما چطور؟! مگر میشد دختر پیامبر را از سر راه برداشت؟!!

نقشه ای کشیدند و توطئهء ای جدید کردند و در یک روز شوم برآن شدند که تصمیم شوم خود را عملی کنند (یاالله).

/ادامه فردا إن شاءالله/
✨ شرح روز واقعه ✨ ( ۱۸ )

پس از خطبهء رسواکنندهء فدکیه، بانو اعتصاب سخن کرد و رویش را از منتخب سقیفه برگرداند. مردم به همین واسطه دچار تردید در خلافت منتخب سقیفه شدند و عملا چیزی تا بیداری مردم نمانده بود. اصحاب سقیفه که خطر را در بیخ گوششان دیدند تصمیم گرفتند، دختر پیامبر را که بزرگترین خطر برای ردای خلافتشان بود از سر راه بردارند.
⚫ منتخب سقیفه در مسجد پیامبر نشست و دیگر اصحاب سقیفه را به ریاست دومی به خانهء امیرالمومنین فرستاد تا او را هرطوری که هست به مسجد ببرند و از او بیعت بگیرند.
شیعیان امیرالمومنین و مردان هاشمی در خانهء او تحصن کرده بودند. زنان هاشمی دور بانو را گرفته بودند. جمعیت زیادی بیرون خانه جمع شده بود. همه می دانستند خلیفه در مسجد نشسته و می خواهند علی را به زور برای بیعت ببرند. شهر، بی قرار بود. هیاهو و غوغا کوچه را پر کرده بود.

فرستاده های خلیفه با درونی پُر از خشم و کینه و عداوت و حسادت، و سَری پُر از جاه طلبی و دنیاطلبی، با تجهیزات جنگی، خود را به پشت درب خانهء فرزندان پیامبر رساندند.

غوغا و هیاهو بیشتر شد. دومی بر در کوفت و فریاد زد یا علی! در را باز کن و برای بیعت به مسجد بیا.
و باز زهرای اطهر به دفاع از ولایت، خود را به پشت در رساند. او می دانست اگر امیر پشت در برود، حرمتش را نگه نمی دارند، پس باید او که مهمترین فرد بعد از پیامبر بود به دفاع بر می خاست تا صدایش شنیده شود. فریاد زد چه کار دارید؟
دومی گفت در را باز کن و بگو علی برای بیعت به مسجد بیاید. بانو در را باز نکرد و فریاد زد و مردم را به بیداری دعوت نمود اما مردم مردد، فقط نظاره کردند و منتظر نتیجه شدند. دومی دستور داد هیزم بیاورید و در را آتش بزنید. چنین کردند. در شکست و فرستاده های خلیفه به داخل خانه ریختند و دستهای امیرمان را بستند و می کشیدند. بانو، جان امیر را در خطر دید. لباس او را گرفت و می کشید و فریاد می زد او را رها کنید. آنان امیر را می کشیدند و بانو دست بر لباس امیر روی زمین کشیده میشد. غلام ملعون، با تازیانه و با غلاف شمشیر بر دستان و بازوان دختر پیامبر میزد. فقط خدا می داند که در آن بلوا و هیاهو چه کتکها و چه لگدها که به دختر پیامبر نزده اند! آنچنانکه پهلویش شکست، کودکش سقط شد، و دستانش از لباس امیر رها شد و میان جمعیت و دیوار گرفتار گشت و از هوش رفت.
او را به داخل بردند. کمی بعد بهوش آمد. دید امام را برده اند. جان امام در خطر بود و نباید مبارزهء بانو ناتمام می ماند. بهمراه زنان و به سختی به مسجد رفت، توان راه رفتن نداشت، طوریکه مدام چادرش زیر پایش می رفت. به هر سختی که بود فاصلهء کوتاه خانه اش تا مسجد را طی کرد. وارد مسجد شد و نشست (نقطه ای که بانو در آنجا جلوس کرده و خونش بر زمین ریخته، در میان اهل فن مشخص است).
فرمود همسرم را رها کنید، امتناع کردند. جان امام در خطر بود. فرمود: بخدا قسم اگر رهایش نکنید، پیراهن پیامبر را سرم انداخته نفرینتان میکنم. اصحاب سقیفه ترسیدند و امام را رها کردند.

تپش قلب کودکان زهرا که در خانه بودند، از اینهمه غوغا و هیاهو و مردان افسارگریختهء جنگی، و نگرانی از سلامتی پدر و مادرشان، مرا به یاد تپش قلب کودکی انداخت که در خیمه بود و نگران پدر و برادران و عموهایش که بیرون از خیمه در میان غوغا و هیاهوی مردان جنگی و افسار گریختهء دشمن در حال نبرد بودند.

ای خورشید! چگونه در این روزهای تلخ تاریک نشدی؟! ⚫️

/ادامه، فردا إن شاءالله/
❌ اگه قابیل ، هابیل رو کشت پس ما از نسل قاتلیم درسته؟؟

✅ در جواب این شبهه باید بگم حضرت آدم فرزند دیگری به اسم شیث داشت که ما از نسل اون هستیم ، ادریس نبی فرزند حضرت شیث و حضرت نوح فرزند حضرت ادریس هستن

شجره نامه تعدادی از پیامبران
جالبه حتما ببینید👆👆👆

➖🔰 #وصال_حق را دنبال کنید👇

@VSAL_HAGH

درباره‌ی ماهین نیوز

پایگاه خبری تحلیلی بین المللی ماهین نیوز صاحب امتیاز و ومدیر مسئول : سید احمد حسینی ماهینی شماره مجوز 92/23363 وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تلفن 02136878594همراه09120836492 و 09190883546 احمد ماهینی کاندیدای ریاست جمهوری امریکا

حتما ببینید

انفال چیست

نفت. و گاز و انفال انفال متعلق به خداوند است لذا همه ابنا بشر در …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *